فراموش شدگان
فراموش شدگان

فراموش شدگان

عشق همان زهر شیرین

تو به من خندیدی و نمی دانستی 
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم 
باغبان از پی من تند دوید 
سیب را دست تو دید 
غضب آلود به من کرد نگاه 
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک 
و تو رفتی و هنوز  
سالهاست که در گوش من آرام آرام 
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم 
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت




خدا ما رو برای هم نمی‌خواست .. فقط می‌خواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه‌ی ما مال ما نیست .. فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

تموم لحظه های این تب تلخ .. خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی‌خواست .. خودت دیدی دعامون بی‌اثر بود

چه سخته مال هم باشیم و بی‌هم .. می‌بینم میری و می‌بینی میرم
تو وقتی هستی اما دوری از من .. نه میشه زنده باشم نه بمیرم

 نمیگم دلخور از تقدیرم اما .. تو میدونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون دیر باید می‌رسیدیم .. داره رو دست ما می‌میره این عشق





درگیر رویای توام .. من‌و دوباره خواب کن
دنیا اگه تنهام گذاشت .. تو من‌و انتخاب کن

دلت از آرزوی من .. انگار بی‌خبر نبود
حتی تو تصمیمای من .. چشمات بی‌اثر نبود

خواستم بهت چیزی نگم .. تا با چشام خواهش کنم
درارو بستم روت تا .. احساس آرامش کنم

باور نمی‌کنم ولی .. انگار غرور من شکست
اگه دلت میخواد بری .. اصرار من بی‌فایدست

هر کاری می‌کنه دلم .. تا بغضمو پنهون کنه
چی می‌تونه فکر تو رو .. از سر من بیرون کنه

یا داغ رو دلم بذار .. یا که از عشقت کم نکن
تمام تو سهم منه .. به کم قانعم نکن

نظرات 9 + ارسال نظر
موش موشی ( یادت هست ) سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 00:05

موش موشی ( یادت هست ) چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 00:20

هیچ زهری شیرین نیست حتی عشق چون رسیدنی در کار نیست .

بنده خدا یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 16:44

عاشقی اگر می‌خواهید، لحظه‌خواه باشید: همان کنید که همان لحظه می‌خواهید؛ بی هیچ آدابی و ترتیبی. دل‌تان بوسه خواست یا آغوش، نوازش خواست یا رد کردن انگشت از لابه‌لای موهای فرخورده‌ی آدمی که رو به روتان نشسته و جدی‌ترین حرف‌های دنیا را می‌زند، یک لحظه فرصت دارید که ببوسید، بیاویزید، بنوازید و رد کنید. یک لحظه که فرصت دارید پیش و پس از آن، آدم دیگری باشید..

DEl یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 16:45

امتداد راستین آب و آیینه ای در مسیری که می روی ... آیینه برای گاه آمدنت و آب برای لحظه رفتنت ... دست که به غبار روی برگی می کشی دامنه همه سبزی های عالم را می پاشی به جانش/جانمان ... می کشانیمان به دنبالت نازنین تا آنجا که هرم گرمای حضوری می شود دغدغه هر روز و هنوزمان ... حرف نه این بود بعد این غمین سالیان که من بنشینم بر سر هر گذری و تو بگذری از سر هر گذری که ما حکایت آغازمان داستان کج و کوله دیر رسیدن و نرسیدن نبود ... که این نبود ... اینروزها به هر لحظه که می شوم جایمان خالی ست و عمریست که دکان کودکیمان را گل گرفته اند ... جانکم بسته ام خود را به تکرار تکرارها ...به ندیدنت دلم خوش که این هم حکایتی ست ... راستی نگفتم برایت که تمام گذشته امان عکسی شده است که قاب او را می راند ... قابی بر سینه یکی از چهار دیوار خانه ای برکنج کوچه ای زیر سایه بیدی پشت هیچستانی از سرزمینی که شاپرکان مسلولش را زیر تیرهای چراغ برقش خاک می کنند و کوچه ها همیشه بوی ناله می دهند ... اینروزها به هر لحظه که می شوم جایمان خالیست ... خیالم کودکی شده است که گذشته ام را دنباله بادبادکی کرده که چقدر این سالها رفت و چقدر این سالها نرسید ... نرسید ... من اینجا در گوشه نیمکتی در فراموشخانه فراموش شده پارکی زیر سایه بیدی و در هیاهوی شهوانی خرگوشانی که ساقه های بودنم را می جوند... دستی دراز می کنم که می شود انتظاری به تمامی بزرگی یادی ازحجم نامیرای خاطره ای از وسوسه ای ... در انتظار لمس دستی به خاطر سر ریز ویرانگر و ناپیدای خواهشی که هیچ گاه برآورده نشد ...

نامه سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 15:32

نامه عاشقانه‌ام را می‌دهم که برایم ادیت کنند،‌ نه برای غلط‌های ویرایشی و نگارشی، برای غلط‌های منطقی، برای غلط‌های عقلی.

نوشته بودم که بزرگ‌شدن چقدر سخت است.. که کفه ترازو دارد.. که سنجیدن دارد.. که خودخواهی دارد ..که بت‌شکنی دارد ..که عشق و عاشقی دارد...که دل شکستن دارد ..که تنهایی دارد ..که عاقل شدن دارد.. که آینده‌نگری دارد.. که چتر نجات دارد ..که مشورت دارد.. که تصمیم‌گیری دارد..که تو ادراک این‌ تنهایی مان را داری؟!!!

این زندگی تو را ندارد.... تو را این زندگی کم دارد...

webgard شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 14:29

مزیت های مرد بودن :


1-اسم هر جک و جونوری رو روی شما نمیگذارند از قبیل آهو ،غزال ، پروانه ، شاپرک و موارد دیگر که اینجا جاش نیست.


2-در عروسی میتونید لباسی رو که بارها به تن کردید رو دوباره بپوشید


3-میتونید هر صد سال یه بار هم موهاتون رو شونه نکنید و بعد بگید مد روزه


4-از ترس اینکه کسی سن شما رو بفهمه شناسنامتون رو قایم نمیکنید


5-مطمئنا استهلاک فک شما به مراتب کمتر است


6- مدل لباس دختر شمسی خانم چشمهاتون رو داخل دهانتون سرنگون نمیکنه


7-در موقع استرس هیچوقت ناخنهای خود را نمیجوید


8-هفته ای دو بار شکست عشقی نمیخورید!


9-لازم نیست از 18 سالگی موهای سرتون رو رنگ کنید چون موهای جوگندمی خیلی هم به شما میآد


10- فقط شما میتونید برید استادیوم


11- خودتون پنچری ماشینتونو میگیرید


12-لازم نیست با قرار دادن انواع جکهای هیدرولیک و غیر هیدرولیک در پاشنه کفش قدتون رو افزایش بدید


13- میتونید تمام روز بادوستانتون برید کوه و وقتی برمیگردید خونه برای خانمتون تعریف کنید که چه روز پرکاری داشتید


14- موقع خواستگاری به هیچ وجه نگران بر هم خوردن تعادل سینی چای نیستید


15- از دیدن کله پاچه دچار تشنج نمیشید


16- هیچ کس از اینکه دست پخت افتضاحی دارید به شما ایراد نمیگیره


17- فقط شمایید که لذت تماشا کردن فوتبال یوونتوس- بارسلونا را با گزارش عادل فردوسی پور درک میکنید


18- فقط شمایید که میتونید لذت تکچرخ زدن با موتوررو تجربه کنید


19- میتونید با خط ریشتون بیش از 12000 اثر هنری خلق کنید


20- به طلا و جواهرات دیگران در حالی که دارید از حسادت منفجر میشید نگاه نمیکنید


21- تو عروسی ها لازم نیست چند تن زنجیر از خودتون آویزون کنید که تازه دیگران ازتون بپرسند بدلییییییه ؟


22- سر سفره عقد لازم نیست برید گل بچینید و گلاب بیارید و نون بگیرید و اینا...


23- در حالی که خواهرتون باید بمونه خونه و آشپزی یاد بگیره شما میرید بیرون و گل کوچیک بازی میکنید


24- لازم نیست آدرس تمام مزون ها، پاساژها ،بوتیک ها و مراکز لاغری شهرتون رو حفظ باشید


25- اگه تو خیابون تویوتا کمری جلوی پاتون نگه نداشت به راحتی سوار یه پیکان میشید


26- لازم نیست همیشه جای جورابهای همسرتون رو حفظ باشید


27- فقط شما میتونید سه ساعت تمام برنامه نود رو با دوستاتون تفسیر کنید


28- لازم نیست روزی چهار بار مثل آمپول ب کمپلکس سریالهای بی سر و ته رو تماشا کنید


29- لازم نیست سالی یه بار زاویه دماغتون رو نسبت به افق تغییر بدید


30- میتونید حتی تا محل کارتون رو هم با دوچرخه طی کنید و کسی اونجوری به شما نگاه نکنه


31- میتونید راحت رو صندلی های جلوی اتوبوس بشینید و در عقب دود نخورید(البته این اتوبوس های Brtاین قضیه رو خرابش کرد)


32- میتونید با شلوارک و رکابی راحت تا سر کوچه برید


33- خیالتون راحته که هرگز یک خواهر شوهر (و ایضا جاری) که مدام رو اعصابتون رزم آیش برقرار کنه ندارید


34- لباسهاتون ظرف 48 ساعت دلتون رو نمیزنه


35- در زیر گرمای نابود کننده تابستون خیلی راحت با یه آستین کوتاه میایید بیرون


36- نیازی ندارید هر روز که از خواب پا میشید تا ساعت 6 بعدازظهر رو جلوی آیینه با خودتون ور برید


37- نیازی نیست سه چهارم عمرتون رو توی کلاسهای آشپزی ،خیاطی، گلدوزی، آموزش فال شیرموز و تقویت اعتماد به نفس در 3/0 ثانیه بگذرانید


38- نیازی نیست داخل کیفتون به تعداد رنگهای یک Lcd لنز چشم داشته باشید(رنگهای Lcd معمولا بالای 16 میلیون میباشد)


39- اگه به انواع فنون حرکات موزون آشنا نبودید هیچ اشکالی نداره


40- فقط شما میفهمید که یک 206 اسپرت خفن چقدر زیباست


41- بدون اینکه کسی بهتون چیزی بگه میتونید ساعتها پلی استیشن بازی کنید


42- با دیدن سوسک و موش و امثالهم اجدادتون از گور در نمیایند و جلوتون رژه نمیروند


43- فرق Cd رو با بشقاب میوه خوری متوجه میشید


44- با یک سرماخوردگی سه ماه در Ccu بیمارستان بستری نخواهید شد


45- میتونید یه جوک بامزه تعریف کنید بدون اینکه خودتون قبل از همه دو ساعت تمام بهش بخندید


46- روی در هیچ مغازه ای ننوشته اند که از پذیرفتن آقایانی که شئونات اسلامی را رعایت نکنند معذوریم(بس که محجوب هستند آخه)


47- داشتن ریش پروفسوری از ویژگی های بسیار ممتاز است که مخصوص شما آقایان میباشد


48- فقط شما میتونید کت و شلوار بپوشید و کروات بزنید و کلی خوشتیپ بشید


49- بیش از 60 درصد رشته های مهندسی رو شما به خودتون اختصاص دادید(دیگه از این با کلاس تر؟)


50- و در نهایت اینکه میتونید تو خیابون از هر کس که دلتون خواست بپرسید ساعت چنده؟

دل نوشته چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:49

age befahmi ye dostat dare mimire che hali mishi???

avalesh nafahmidan..akhe vasate ye bahs ke manam pak ghati karde bodam

ye dafe goft..bavar nakardam..chand roz bad ke goft doktor gofte kheily nemimonam

khandidam(goft chera mikhandi)....akhe nemishod bavar konamd..rozi ham ke maman

bozorgam to khone ma mord hamin tor shod..man biron bodam ta omadam to khone abjim

goft maman mord..goftam va mord??(ino ba khande goftam akhe bavaram nemishod)

rastesh hanozam bavar nakardam(migan chon jenazasho nadidi in heso dari) man ameo

aghajonamam nakhastam

bebinam...vase hamin bavar nakardam raftaneshono vase hamin hamishe ke azashon harf

mizanam mesle alan ye boghze sangini miyad to galom o mikhad khafam kone ashk

midave be cheshmam...



midoni in roza ye aalame harf vase goftan daram inghadr ke bikhiyale goftaneshon


misham..mesle hamishe..khodam vase khodam migam..toye saram hey hame chi ro sabok

sangin mikonam..khodamo deldari midam..nasihat mikonam dava mikonam..

khodam vase khodam delsozi mikonam deldari midam naghshe mikesham vase ayande..to sar residam arezo ha o karaei ke mikham ta akhare tabeston anjam bedam minevisam....az bas inkaro kardam dige yadam

rafte bayad ba baghiye harf bezanam deldarim bedan deldarishon bedam az ghoseha az arezoham begam az

in ke sare kar chi shode chi nashod ..ajim mige u ba hich kas harf nemizani yani

aslan harf nemizani...manzoresh az harf hamin jizaeiye ke goftame vagarna harf ke

mizanam lal ke nistam..vali midoni vaghti zamani ke niyaz dari be kasi ke ham damet

bashe o moneset kasi ke vaghti ye moshgeli dari bahash harf bezani vali kasi nabashe dige adat
mikoni be hichi nagoftan..be inke

gharar nist yani gharar nabode az aval hamchin kasi bashe to zendegit..khodeti o khodet..

on kas mitone madaret bashe ya ye doste khobo ghadimi ya eshghe zendegit...

in kasi ke migam bayad bashe vaghti bache ei mamanete..man yadame dabestan ke bodam

hich vaght ba mamanam harf nemizadam az ghoseham...akhe mididam khodeshon ba babam

ye alame moshgel daran dige jaei vase naze man nabod..hichi nemigofatam mirikhtam to khodam ..aslan kolan bozorgtar
az senam mifahmidam halam ba inke 24 salame vali hanozam bazi az familamon migan u kheily bahosh bodi o bozorgtar az senet mifahmidi..in bad bod..chon nazasht hich vaght bache gi konam ..taze
baes shod hame began nafise to borgtari to folan kon to bahman kon..hamishe in heso
dashtam ke masoole khaharam manam ..masoole khone..

bad ke bozorgtar mishi dostat mishan hamdamet vali bazam dar kenare madaret..

vali man tanha bodam hamishe ..pishe dostam bodam bahashon madrese miraftam biron miraftam vali hamon bozorgtar az sen fahmidan baes mishod arezohamo fekram jelotar az ona bashe man az harfaye
bache gane ona khaste mishodam onam harfay o arezohaye mano nemifahmidan..ba khaharamam daghighan hamin moshgelo dashtam..

ye dore ei ham dos dari ye eshghe khob dashte bashi..ta behesh mohabbat koni..ta nazeto kharidar
bashe..ta balad bashe naz kharidano..ta vaghti mikhay nazeto bekeshe fekr nakone dari ghor mizani..
ta har vaght ye dafe delet havasho kard bi fekre inke jababeto mide ya na zangesh bezani..
ta del be delet bede nazeto bekhare ta hes koni che ghadr mehrabone che ghadr dosam dare


...bazi vaghta adam ye nafaro mikhad ke shab ke shod hame ja ke arom shod

beshine kenaresh to aghoshesh bahash harf bezane az hame chi az deltangiha o

ghoseha begir ta arezohaye dor o deraz az inke nahar chi khorde o ba ki dava
karde ta harf zadan darbare falsafeye zendegi o inke khoda adele ya na..

(rasti khoda adele???!!! man ke hanoz nemidonam)

..ye dele sir begi..bad onam bege

ye dele sir bege..bad bege negaran nabash man ke hastam man ke namordam

(nahayate dard o eshghi ke to in jomeleye man ke namordam hast ro vaghti ba tamame

vojodam hes mikonam ke hamin dostam behem mizane)...bege be arezohat miresi

ba ham miresin man hastam man tanhat nemizaram

ye alame fekr dare to saram vol mikhore..ye aalame soale bi jabav..

chera zendegi mikonim ?? be che hadafi..

nemidonam man daram zendegi mikonam ya mitra ya in dostam ke dare mimire .

mitra hamye zendegish be mehmonihaye daste jami o mosaferato khosh gozaroni ba
dostaye dokhtaro pesaresh migzare..yani masalan bozorgtarin fekresh ine ke akhare
hafte tavalode nikan chi bekhare kado chi beposhe lebas..

midoni farghe mano in dostam chiye? on midone key dare mire vali man na..man hamin alan ke daram
az shrkat miram biron momkene mashin bezane behem o bemiram be hami sadegi!! vali chon zamanesho nemidonim fekr mikonim hala hala ha hastim ye alame arezo darim dos darim ashegh beshim ba eshgh zendegi konim nini dashte bashim mosaferat berim...omid darim shoghe zendegi darim....hich kas tazmin nakarde ke aftabe farda sob ro ba manzare baghaye roberosho dobare farda az panchere otagham
sobh ke mishe mibinam ya na vali omid daramo shoghe zendegi..ba hame gereftarihash..asabkhordihash..
davahaye to khone..ba hame etefaghaye badesh ba hameye tanhayiyam deltangiham geryehaye shabone o
boghaye sangin ke zir pato nemizaram gereye beseh mabada kasi az khab bidar beshe..
vali shogh zendegi daram..kash hamishe mehrabon bodim..kash to khone ha hich vaght dava nabod..
delkhori nabod..narahati nabod..kash khone ha hamishe ye jaye por aramesh bod..khodaya in shoghe
zendegi in omid be residan be arezoham ro hich vaght azam nagir..man mesle on nistam..behesh ke migam khoda adel nist ..mige har kare khoda hekmati dare..imanesh ziyade..
khodaya aghebatemono khob kon..

مرد چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:50

آنها ما را دوست دارند. دوست داشتنی ساده و منطقی. اصلا به نظر می رسد که دنیای مردانه همین طور است.

گه گاهی با خود اینگونه فکر می کنم که مرد بودن کار سختی است. گاهی هم اینطور می اندیشم که مرد بودن تا حدودی غم انگیز است. دلیل این مساله این است که دنیای مردانه دنیایی سخت و پر مسئولیت است و فشارهای مادی و معنوی متعددی را به دنبال دارد اما با وجود این شرایط هیچ کس از دنیای مردانه سخن نمی گوید. هیچ نهاد یا سازمان خاصی از حقوق مردان دفاع نمی کند و هیچ تشکلی با پسوند مردان، وجود ندارد که به بیان خواسته ها و انتظارات آنها بپردازد. مردها نماد خاصی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها در همه جای دنیا سخن از حقوق زنان و دفاع از حقوق زنان و دنیای زنانه است. در حالیکه دنیای اغلب زنان با یکی از همین مردها گره خورده است. یکی از همین مردهایی که ممکن است شریک زندگی مان باشند یا پدر مان باشند یا برادرمان. در هر صورت دوستمان دارند.

یکی از همین مردهایی که آرزو دارد تا بهترین شرایط زندگی را برای همسرش مهیا کند. همان هایی که وقتی می خواهند حرف خاصی به همسرشان بزنند هول می شوند و یکی از همان مردهایی که ممکن است دیگر در بین ما نباشند.

یکی از همین مردهای همیشه خسته. از آن مردهایی که از سن قانونی یعنی 18 سالگی، مجبور به دویدن هستند. دویدنی به دنبال سربازی، تحصیلات، شغل خوب و تهیه مسکن و....چون همه از مردها توقعاتی دارند. وقتی به خواستگاری می روند از انها توقع می رود که تحصیل کرده باشند، پولدار باشند، خوش تیپ و قد بلند هم باشند و البته با داشتن همه این موارد، یک رکن مهم به نام خوش خلقی هم باید داشته باشند و خدای ناکرده اگر یکی از این موارد وجود نداشته باشد، به گونه ای دیگر با آنها برخورد می شود.

گاهی اینطور فکر می کنم که خانم ها با وجود شرایط خاص و فراز و نشیبهایی که در طول زندگی شان طی می کنند، باید انعطاف پذیر باشند اما آسایش و خوشی بیشتری نسبت به مردان دارند. خانمی را فرض کنید که خانه دار است و مشغله های خاص خود را دارد. اما از مردی که از صبح تا شب برای کسب درآمد بیشتر و مهیا کردن یک زندگی نسبتا خوب، تلاش کرده، انتظار داریم که وقتی شب به خانه می رسد، با تمام خستگی اش، بنشیند و زیر پنجره برای ما ویولن بنوازد و جالب اینجاست که از همین مرد رمانتیک انتظار داریم که مدیر ارشد یک کارخانه باشد و بتواند زندگی ما را همه جوره تامین کند و هر چند وقت یک بار ما را به مسافرت ببرد و همواره صبور باشد و در مواقعی که دلمان گرفته به ما دلداری دهد. با آرامش به کارش رسیدگی کند و همیشه بوی عطر و ادوکلن بدهد و از دست پخت همسرش تعریف و تمجید کند. وقتی قرار است در یک مهمانی شرکت کنیم که علاقه ای به آن ندارد به خاطر همسرش باید حضور داشته باشد و غرغری هم در میان نباشد و هر کسی را که ما دوست داریم، دوست داشته باشد و فراموش نکند که همیشه خانمش را تحویل بگیرد و از بیان عبارات محبت آمیز سر باز نزند.

بیائید باور کنیم که مردها اینطور که ما نشان می دهیم، بد نیستند. مردها به دنبال این هستند که در زندگی شان آرامش داشته باشند و همسری که این موهبت را به آنها تقدیم کند. فقط کمی آرامش، در ازای تمام فشارها و استرس هایی که به خاطر خوشحال بودن و راحت بودن ما، تحمل می کنند

مردها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بهتر است به این نکته اعتراف کنیم که مردها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که فریاد می کشند و اضطراب چکی را دارند که هنوز پاس نشده است و اوقاتی که پاسخ تلفن و پیامک های ما را نمی دهند. اوقاتی که از خستگی عرق بر پیشانی شان نشسته و کفش هایشان پر از خاک است باز هم به ما گوش می دهند. به ما موجودات شگفت انگیز کم طاقت که دوستمان دارند. آنها دوستمان دارند و ما همیشه اینطور فکر می کنیم که نکند ما را به خاطر خودمان نخواهند.

آنها ما را دوست دارند. دوست داشتنی ساده و منطقی. اصلا به نظر می رسد که دنیای مردانه همین طور است.

بهتر است کوتاه بیائیم. میکروفونها و تابلوهای اعتراضمان را کنار گذاریم و شعار ندهیم.

بیائید باور کنیم که مردها اینطور که ما نشان می دهیم، بد نیستند. مردها به دنبال این هستند که در زندگی شان آرامش داشته باشند و همسری که این موهبت را به آنها تقدیم کند. فقط کمی آرامش، در ازای تمام فشارها و استرس هایی که به خاطر خوشحال بودن و راحت بودن ما، تحمل می کنند. مردها زندگی پردغدغه ای دارند اما تعریف شان از خوشبختی به همین سادگی است که بیان شد.

شاید عده زیادی به این نوشته معترض باشند و از این موضوع سخن بگویند که برخی از زنان هم برای تامین معیشت خانواده باید کار کنند اما فراموش نکنید که وظیفه تامین معیشت بر عهده مرد است و هیچ زنی به خاطر عدم کسب درآمد بازخواست نمی شو

zendegi شنبه 15 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 14:25

زندگی یعنی چه؟؟


شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
سهراب سپهری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد