مثل قالی نیمه تمام
به دارم کشیدهای
یا ببافم، یا بشکافم
اول و آخر که به پای تو میافتم…!
من درگیر توام درگیر یک هم آغوشی وهم انگیز میان ظهر داغ تابستان شبیه عشق بازی شالیزار و باد شبیه عطر نمناک گیسوان بافته من درگیر یک خمیازه عاشقانه ام…!
اصلا بیا این قهوه را بگیر بنشین کنار من تا صبح ، از عشق حرف بزنیم میدانی که ؟ حرف حرف می آورد عشق ، بوسه…!
و عشق سوء تفاهمی ست که با متأسفم گفتنی تمام می شود …!
این شهر هم رقیبِ من است وقتی تو در هوایِ آن نفس میکشی…!